خوشحالی

سلام

امروز صبح که از خواب بیدار شدم دوست نداشتم بیام دانشکده چون فقط یه کلاس داشتم حالا کی حالشو داره بیاد این همه راهو بلند شدم اومدم حالا چی شد استاد نیومد خانومشو فرستاده بود با یه بغل برگه که کوییز بگیره خلاصه حالم گرفته شد.

زودی پریدم توی اینترنت که از حال و احوال یه نفر با خبر بشم با دیدن نوشته هاش کلی انرژی گرفتم آخه برگشته به همون حال و هوایی که قبلا داشت همون شور و نشاط نمی دونید دارم از خوشحالی پر در میارم

تا بعد.....

دغدغه و اضطراب

امروز بعد دو روز تب و لرز تونستم اونم با تاکسی بیام دانشگاه

جاتون خالی نمدونید چه بارونی گرفته بود همون چند لحظه ای که زیر بارون بودم خیس شدم

از همه جالبتر اینکه یادم رفته بود که امروز چه روزییه ؟حتما شما میگید خوب چه روزییه؟خوب معلومه امروز همون روزی است که ۲ماه پیش با نهایت ذوق و اشتیاق یه حامی پیدا یه همنفس یه شریک و خیلی چیزای دیگه ولی امروز همشو از دست دادم

من لایق اون نبودم .نتونستم توی این مدت چیزی براش جز ناراحتی و غصه به یادگار بذارم امیدوارم که منو ببخشه چون خودم اینقدر گناهکارم که دیگه جوابگو بودن این مسئله پیشکشه

 

تبریک

سلام به همه ی دوستان عزیز.سال نوتون مبارک

ببخشید خیلی دیر شد ولی باور کنید خیلی گرفتار بودم نپرسید که دلم خونه

می بینید من که همیشه خوددمو با بقیه متفاوت میدیدم ولی همون نامردیو در حق یکی کردم که بقیه رو به خاطرش سرزنش میکردم.

میدونین یه جوری شدم همه چیزو فراموش کردم خودمو احساسمو و خلاصه برنامه هامو دارم تلاش میکنم از نو شروع کنم نمیدونم چقدر طول بکشه ولی امیدوارم. لااقل به قولی که دادم عمل کردم.

دلم پره از دست این روزگار!

نمیدونم چه مصلحتی میتونه باشه ولی میدونم نامردیه محضه

بعضیها قول میدن ولی به اسم اینکه نمیخوام مخاطب خاص داشته باشم میزنن زیره همش

تا بعد...